×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

delneveshte

???

من دوستت دارم نميخواهي بداني؟

بعد از تو اي چشمت بهار جاوداني
من ماندم وپاييز جانسوزي كه داني
غربت گلويم را به سختي ميفشارد
در هاله اي از لحظه هاي بي نشاني
بر شاخسار هستي ام برگي نماندست
بيهوده ديگر شاخه ها را مي تكاني
اين لاله ي پوسيده از ناباوري را
تا چند در گلدان خالي مي نشاني؟
شب در ميان استخوانم آشيان كرد
چون داركوبي بر درخت زندگاني
يك شب ز راه چشم دريا رنگت اي دوست
از سينه ي خاكم به دريا ميرساني؟
ديوان چشمت را هزاران بار خواندم
اما نديدم شعر سبز مهرباني
مجذوب آن چشمم كه چون امواج درياست
ياد آور ايام شيرين جواني
من ساقي بزم هزار و يكشب درد
تو شهرزاد قصه گوي ديگراني
كي ميتوان ناز تو زيبارا كشيدن؟
با اين دو دست پرگناه استخواني
تنها نشستن گريه كردن آه درديست
من دوستت دارم نميخواهي بداني؟


چهارشنبه 30 تیر 1389 - 6:33:55 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم